کعبه مقصود را در نقطه دل یافتم از صائب تبریزی غزل 5350
1. کعبه مقصود را در نقطه دل یافتم
چون ز خود بیرون روم اکنون که منزل یافتم
1. کعبه مقصود را در نقطه دل یافتم
چون ز خود بیرون روم اکنون که منزل یافتم
1. خال را سرمایه زلف پریشان یافتم
در سواد نقطه ای سی جزو قرآن یافتم
1. برگ عیش بی خزان در بینوایی یافتم
آنچه می جستم ز شاهی در گدایی یافتم
1. از دل گم گشته خود گر نشان می یافتم
یوسف خود را میان کاروان می یافتم
1. شیشه لرزد بر خود از روز شراب غفلتم
از سبک مغزی گرانسنگ است خواب غفلتم
1. تا به زانو رفته پای من به گل از لای خم
پای رفتن نیست ازمیخانه ام چون پای خم
1. داده ام دست ارادت با حنای لای خم
پای رفتن نیست از میخانه ام چون پای خم
1. جامه ای می خواست دل بر قامت رعنای زخم
آخر آمد ناوک اوراست بر بالای زخم
1. حنظل افلاک شکر بار باشد صبحدم
شاخ خشک کهکشان پربار باشد صبحدم
1. غوطه در آتش زدم از آب حیوان سر زدم
سنگ بر آیینه اقبال اسکندر زدم
1. ترک سر کردم زجیب آسمان سر برزدم
بی گره چون رشته گشتم غوطه در گوهر زدم
1. رفت آن عهدی که من بی یار ساغر می زدم
بر کمر دارم کنون دستی که بر سر می زدم