از هوای تر بر افروزد چراغ عشرتم از صائب تبریزی غزل 5327
1. از هوای تر بر افروزد چراغ عشرتم
رشته باران بود شیرازه جمعیتم
1. از هوای تر بر افروزد چراغ عشرتم
رشته باران بود شیرازه جمعیتم
1. راه حرفی پیش ان لب چون سخن می خواستم
بوسه واری جا درآن کنج دهن می خواستم
1. من به آب و نان اگر چون بیغمان می زیستم
بی محبت کافرم گر یک زمان می زیستم
1. گر چه در تعمیر جسمم غافل از دل نیستم
دست در گل دارم اما پای در گل نیستم
1. گر نگردد بر مرادم چرخ در غم نیستم
جوهر تیغم ز پیچ و تاب درهم نیستم
1. شهری عشقم چو مجنون در بیابان نیستم
اخگر دل زنده ام محتاج دامان نیستم
1. تا ز اهل حیرتم خاطر پریشان نیستم
شمع بی فانوسم آن روزی که حیران نیستم
1. من حریف ننگ و عار بیوفایی نیستم
بندبندم کن که من مرد جدایی نیستم
1. چون صدف دستی که از بهر گهر برداشتم
گر به دندان می گرفتم عقد گوهر داشتم
1. شب که آن آیینه رو را در برابر داشتم
طالع فغفور و اقبال سکندر داشتم
1. در غریبی گشت صرف نامجویی چون عقیق
مشت خونی کز جگر گاه یمن برداشتم