گر چه از دریا به ظاهر چون گهر بگسستهام از صائب تبریزی غزل 5279
1. گر چه از دریا به ظاهر چون گهر بگسستهام
از ره پنهان به آن روشنروان پیوستهام
1. گر چه از دریا به ظاهر چون گهر بگسستهام
از ره پنهان به آن روشنروان پیوستهام
1. از تحمل راه گفت و گو به دشمن بسته ام
پیش سیلاب حوادث سد آهن بسته ام
1. گر چنین شویَد غبار زهد از دل بادهام
بادبان کشتی می میشود سجادهام
1. فکر حاصل ره ندارد در دل آزاده ام
تخم خال عیب باشد در زمین ساده ام
1. چون قدح از عکس ساقی در بهشت افتاده ام
در خرابات مغان خوش سر نوشت افتاده ام
1. روزگاری شد ز چشم اعتبار افتادهام
چون نگاه آشنا از چشم یار افتادهام
1. در نمود نقشها بیاختیار افتادهام
مهره مومم به دست روزگار افتادهام
1. در ته یک پیرهن از یار دور افتاده ام
آه کز نزدیکی بسیار دورافتاده ام
1. تا به فکر شبرویهای خیال افتاده ام
مست لذت در شبستان وصال افتاده ام
1. بوالعجب مجموعه ها از کف به حسرت داده ام
حاصل عمر گرامی را به غارت داده ام
1. از جنون این عالم بیگانه را گم کرده ام
آسمان سیرم زمین خانه را گم کرده ام
1. ناف سوز لاله داغ مشکسود آورده ام
چون کنم در خانه دل آنچه بود آورده ام