زهی به جوش زرشکت شراب خنده گل از صائب تبریزی غزل 5255
1. زهی به جوش زرشکت شراب خنده گل
به خون نشسته لعل تو آب خنده گل
1. زهی به جوش زرشکت شراب خنده گل
به خون نشسته لعل تو آب خنده گل
1. مشو چو بیخبران غافل از نظاره گل
که یک دو صبح بود شوخی ستاره گل
1. جدا ز دولت وصلش به گریه ام مشغول
به سبحه است سر و کار عامل معزول
1. رخسار همچو ماه تو از عنبرین هلال
درگوش آفتاب کشد حلقه زوال
1. دارم ز دست رفته عنانی ز دود دل
چون زلف تاب داده سنانی ز دود دل
1. از سوختن زیاده شود برگ و بار دل
چون داغ لاله است درآتش بهار دل
1. چرخ است حلقه در دولتسرای دل
عرش است پرده حرم کبریای دل
1. تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل
تا کی به سینه زنم ز آرزوی دل
1. آن کس که درد رابه دوا می کند بدل
راه صواب رابه خطا می کند بدل
1. روزی که سوخت برق تجلی نقاب گل
بلبل چگونه اب نشد از حجاب گل
1. تا بدر شد ز دیده نهان شد هلال گل
طی شد به یک دو هفته کمال و زوال گل
1. حیرت نگر که در بغل غنچه بوی گل
زنجیر پاره می کند از آرزوی گل