ندامت بود بار مطلوب خشک از صائب تبریزی غزل 5220
1. ندامت بود بار مطلوب خشک
مپیوند زنهار با چوب خشک
1. ندامت بود بار مطلوب خشک
مپیوند زنهار با چوب خشک
1. جلوه های مختلف دارد شراب لاله رنگ
آب، جوهر می شود درتیغ و در آیینه زنگ
1. پای سعی دیگران آمد گر از صحرا به سنگ
در وطن آمد مرا از خواب سنگین پا به سنگ
1. می کند بتگر اگر بت زمان حاصل ز سنگ
من بتی دارم که هر دم می تراشد دل ز سنگ
1. می شود دایره خلق ز بیماری تنگ
زین سبب چشم تو پیوسته بود بر سر جنگ
1. می زنم گرم ز بس تیشه خود بر رگ سنگ
می زند پیچ و خم موی بر آذر رگ سنگ
1. پیش چشمی که ز کان لعل برون آورده است
می کند جلوه موج می احمررگ سنگ
1. جهان فروز چنان گشت باده گلرنگ
که از شمار شرر می دهد خبر دل سنگ
1. به چشم راه شناسان بود بیابان تنگ
که از نشانه شود برخدنگ میدان تنگ
1. آمد بهار و شد در و دیوار لاله رنگ
از جوش لاله شیشه پرباده گشت سنگ
1. از روی لاله گون تو در خون تپید رنگ
دیوانه وار پیرهن گل درید رنگ
1. از تنک رویی شود همصحبت هر خار گل
می کشد دایم ز حسن خلق خود آزار گل