زلف کافر کیش راز آزار دین چه باک ؟ از صائب تبریزی غزل 5196
1. زلف کافر کیش راز آزار دین چه باک ؟
دل سیاهان را ز آه و ناله ونفرین چه باک ؟
1. زلف کافر کیش راز آزار دین چه باک ؟
دل سیاهان را ز آه و ناله ونفرین چه باک ؟
1. میتوان با تازهرویان شد قرین از چشم پاک
در گلستان است شبنم خوشنشین از چشم پاک
1. کیست آرد پشت گردون ستمگر را به خاک
می زند این کهنه کشتی گیر یکسر را به خاک
1. می شود خرج زمین چون میوه خام افتد به خاک
وای برآن کس که اینجا ناتمام افتد به خاک
1. زخمی تیغ شهادت زنده می خیزد ز خاک
همچو گل با جبهه پرخنده می خیزد ز خاک
1. بیشتر شد حسرتم از خط آن محبوب خشک
می شود افزون غبار خاطر از مکتوب خشک
1. نشأه می گرچه نتوان یافتن از جام خشک
گاه کار بوسه تر می کند پیغام خشک
1. نیست نم در جوی من چون گردن مینای خشک
یک کف خاک است برسرمغزم از سودای خشک
1. غوره من شد مویز از سردی دنیای خشک
سوخت خون چون نافه ام در دل ازین صحرای خشک
1. زخم ما را بستر آرام باشد از نمک
سرمه خواب کباب خام باشد از نمک
1. قیمت خاک ندارد به نمکزار نمک
شور محشر نفروشد به لب یار نمک
1. نه شبنم است چمن را به روی آتشناک
عرق زروی تو کرده است گل به دامن پاک