جان آرمیده میشود از اضطراب عشق از صائب تبریزی غزل 5184
1. جان آرمیده میشود از اضطراب عشق
این رشته را دراز کند پیچ و تاب عشق
1. جان آرمیده میشود از اضطراب عشق
این رشته را دراز کند پیچ و تاب عشق
1. جان تازه می شود ز نسیم بهار عشق
از یک سرست جوش گل وخار خار عشق
1. نتوان به پای سعی رسیدن به طور عشق
خوابیده تر ز زلف بود راه دور عشق
1. قامت ز آه شرط بود در نماز عشق
بی آب دیده نیست نمازی نیاز عشق
1. گردی است صبح ازنفس راستین عشق
داغی است مهر از جگر آتشین عشق
1. نقش و نگار مار بود سرنوشت خلق
با زهر کرده اند همانا سرشت خلق
1. آزرده است گوشه نشین از وداع خلق
غافل که اتصال حق است انقطاع خلق
1. در دل خلد چو تیر قضا هر ادای خلق
رحم است بر کسی که شود آشنای خلق
1. صبح قیامت بود چاک گریبان عشق
شور دو عالم بود گرد نمکدان عشق
1. در زلف تو آویخت دل از قید علایق
سررشته پیوند بود تاب موافق
1. از ملامتگر ندارد یوسف بی جرم، باک
گرد تهمت پاک می سازد ز رخ دامان پاک
1. عاشق سرگشته را از گردش دوران چه باک ؟
موج دریا دیده را از شورش طوفان چه باک ؟