کجا روشن شود چشم زلیخا بر تن یوسف؟ از صائب تبریزی غزل 5160
1. کجا روشن شود چشم زلیخا بر تن یوسف؟
که عصمت سر زد از یک جیب با پیراهن یوسف
1. کجا روشن شود چشم زلیخا بر تن یوسف؟
که عصمت سر زد از یک جیب با پیراهن یوسف
1. ز خط سبز شود بیش لعل دلبر صاف
هنوز از پر طوطی نگشته شکر صاف
1. مدار چشم ازین کور باطنان انصاف
که گشته است به عنقا هم آشیان انصاف
1. ز تلخرویی دریاست بی نیاز صدف
کند به ابر گهر بار لب فراز صدف
1. زده است شرم لبت مهر بردهان صدف
گره چگونه شود باز از زبان صدف؟
1. ازبس که شد زلعل تو با آب و تاب حرف
شوید غبار عقل زدل چون شراب حرف
1. معنی ز لفظ جوهر خود را عیان کند
زان چهره لطیف مکن مو به یک طرف
1. هرکجا دلمرده ای را یافت احیا کرد عشق
جمله ذرات عالم را سویدا کرد عشق
1. شوره زار خاک را یکسر گلستان کرد عشق
حنظل افلاک را چون نار خندان کرد عشق
1. می نماید صد گره را یک گره زنار عشق
سبحه داران چون برون آیند ازبازار عشق؟
1. پر صدا شد چینی افلاک از فغفور عشق
چون شرر هر ذره ای بیدار شد از شور عشق
1. از پس صد پرده می تابد فروغ را ز عشق
سرمه نتواند گرفتن راه برآواز عشق