پرست دفتر افلاک از حساب غلط از صائب تبریزی غزل 5113
1. پرست دفتر افلاک از حساب غلط
بدار دست ز اصلاح این کتاب غلط
1. پرست دفتر افلاک از حساب غلط
بدار دست ز اصلاح این کتاب غلط
1. چون برق زود می گذرد آب و تاب خط
زنهار دل مبند به موج سراب خط
1. افتاد ماه عارض او در وبال خط
زلفش هوا گرفت به یک گوشمال خط
1. زلف تو نرم شانه شد از گوشمال خط
هر مویی ازتو شد شب عید از هلال خط
1. ز گنجهای گرانمایه بی نثار چه حظ؟
اگر ز خود نفشانی ز برگ و بار چه حظ؟
1. گر چه دارد تلخی زهر اجل جام وداع
برامید مرگ می نوشم به هنگام وداع
1. در عروج نشأه می می کند طوفان سماع
کار دامن می کند بر آتش مستان سماع
1. می پرستان در سر کوی مغان گردند جمع
تیرهای راست در پیش نشان گردند جمع
1. در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع
تا نپیوستم به خاموشی نیاسودم چو شمع
1. سوز دل برداشت آخر پرده از کارم چو شمع
از گریبان سر برون آورد زنارم چو شمع
1. روزها گر نیست نم درجویبارم همچو شمع
در دل شبها رگ ابر بهارم همچو شمع
1. می گدازد زین شراب آتشین مینای شمع
تا چه با پروانه بیدل کند صهبای شمع