در جلوه گاه حسن، سراپای دیده باش از صائب تبریزی غزل 5042
1. در جلوه گاه حسن، سراپای دیده باش
در پیش زنگی آینه زنگ دیده باش
1. در جلوه گاه حسن، سراپای دیده باش
در پیش زنگی آینه زنگ دیده باش
1. تسلیم در کشاکش اهل زمانه باش
هرکس کمان طعن کند زه،نشانه باش
1. غافل ز حال عاشق خونین جگر مباش
مغرور حسن پا به رکاب اینقدر مباش
1. غافل ز حال طوطی شیرین زبان مباش
با سبز کرده های سخن سرگران مباش
1. هرجا نمی خرند متاعت گران مباش
پرواز گیر و خار و خس آشیان مباش
1. در محفل که راه بیابی گران مباش
از حرف سخت بار دل دوستان مباش
1. هردل که داغدار شود از نظاره اش
پهلو به آفتاب زند هر ستاره اش
1. حسن تو باده ای است که شرم است شیشه اش
خال تو دانه ای است که دام است ریشه اش
1. هر رهروی که شوق تو سازد روانه اش
ازموج خود چوآب بود تازیانه اش
1. گر این چنین چکد می گلرنگ ازلبش
جام پراز شراب شود طوق غبغبش
1. صبح است ساقیا قدح خوشگوار بخش
جامی چوآفتاب به این خاکسار بخش