نمی روم به بهشت برین زخانه خویش از صائب تبریزی غزل 5030
1. نمی روم به بهشت برین زخانه خویش
به گل فرو شده پایم درآستانه خویش
1. نمی روم به بهشت برین زخانه خویش
به گل فرو شده پایم درآستانه خویش
1. به هر سیاه درون مشنوان ترانه خویش
زمین پاک طلب کن برای دانه خویش
1. مکن به لهو و لعب صرف نوجوانی خویش
به خاک شوره مریز آب زندگانی خویش
1. با صبح روگشاده تر ازآفتاب باش
ازهر که دم شمرده زند در حساب باش
1. فارغ ز دار و گیر جهان خراب باش
مردانه ترک کام بگو،کامیاب باش
1. چون سرو در مقام رضا پایدار باش
آزاده ز انقلاب خزان و بهار باش
1. گاهی رهین ظلمت و گه محو نور باش
گاهی چراغ ماتم و گه شمع سور باش
1. گوهر فروز دیده بیدار خویش باش
برق فنای خرمن پندار خویش باش
1. گوهر فروز دیده بیدار خویش باش
برق فنای خرمن پندار خویش باش
1. با خلق آشتی کن وبا خود به جنگ باش
فیروز جنگ معرکه نام وننگ باش
1. ساقی ز میکشان خبری می گرفته باش
از خویش رفتگان خبری می گرفته باش
1. ای دل ازان جهان خبری می گرفته باش
زآرامگاه جان خبری می گرفته باش