بس که آمیخته ناز بود رفتارش از صائب تبریزی غزل 4970
1. بس که آمیخته ناز بود رفتارش
باشد ایمن ز چکیدن عرق رخسارش
1. بس که آمیخته ناز بود رفتارش
باشد ایمن ز چکیدن عرق رخسارش
1. عندلیبی که به دل هست ز غیرت خارش
نفس صبح قیامت دمد از منقارش
1. در نقاب است و نظر سوز بود دیدارش
آه ازان روز که بی پرده شود رخسارش
1. شد گلو سوزتر از خط لب همچون شکرش
قیمتی گشت ازین گردیتیمی گهرش
1. خواب چشم تو که ازناز بود تعبیرش
مژه راسبزه خوابیده کند تقریرش
1. حرف عقبی که درین نشأه کنی تقریرش
همچو خوابی است که درخواب کنی تعبیرش
1. آب گردد می گلرنگ ز رنگ آلش
دیده آینه پرخون شود ازتمثالش
1. شوختر می شود ازخواب گران، مژگانش
چون فلاخن که کند سنگ سبک جولانش
1. خط دمیده است ز لعل لب شکرشکنش ؟
یا به خون چشم سیه کرده عقیق یمنش
1. دلپذیرست چنان پسته شکرشکنش
که رسد پیشتر از گوش به دلها سخنش
1. کم نگردید ز خط خوبی روز افزونش
سبز درسبز شد از خط رخ گندم گونش
1. داغدار از عرق شرم شود نسرینش
آب گردد ز اشارت بدن سیمینش