آثار صائب تبریزی

صفحه 41 از 707
707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی

1 نسازد رویگردان کثرت لشکر دلیران را نیستان مانع از جولان جرأت نیست شیران را

2 منه انگشت بر حرف کسان، ایمن شو از آفت که جز تخم عداوت نیست حاصل خرده گیران را

3 مگس را بی تردد عنکبوت آرد به دام خود ید طولاست در تحصیل روزی گوشه گیران را

4 دعای جوشن خرمن بود دلجویی موران رعایت کن برای حفظ جمعیت فقیران را

1 زر و سیم جهان در پرده دارد عمر کاهی را به قدر فلس باشد خار زیر پوست ماهی را

2 گر از روشندلانی، صبر کن بر داغ ناکامی که آب زندگی هرگز نیندازد سیاهی را

3 مدان از بی گناهی گردهان عذر نگشایم که می پیچد به هم خجلت زبان عذرخواهی را

4 مکن زنهار دست از پا خطا، گر بینشی داری که می پرسند از هر عضو در محشر گواهی را

1 چمن پیرا اگر می دید روی چون بهارش را به گلچینان هدر می کرد خون لاله زارش را

2 نگردد تشنه در گرمای صحرای قیامت هم به خاطر بگذراند هر که لعل آبدارش را

3 بر آن کنج دهن از بوسه خوش جا تنگ خواهد شد به این عنوان اگر خط گیرد اطراف عذارش را

4 دل هر کس که گردد خوابگاه عشق چون مجنون شکوه جبهه شیران بود لوح مزارش را

1 به وحدت می توان کردن سبک غم های عالم را که تنهایی یکی سازد مصیبت های عالم را

2 ندارد حاصلی جز گرد کلفت خاک بی حاصل بگردی چند چون خورشید سر تا پای عالم را؟

3 ز عقل مصلحت بین بیشتر مغزم پریشان شد مگر عشق از سرم بیرون برد سودای عالم را

4 گرانباری زبان خار را سنگ فسان سازد به پای گرمرو بی خار کن صحرای عالم را

1 مکن کوتاه در ایام خط زلف پریشان را که باشد ناگزیر از مد بسم الله دیوان را

2 ز آزار دل سرگشتگان بگذر که این خجلت ز میدان سر به پیش افکنده بیرون برد چوگان را

3 می روشن گهر میخانه را تاریک نگذارد چراغ از خون گرم خود بود خاک شهیدان را

4 بهار حسن خوبان آب و رنگ از عشق می گیرد که دارد تازه شور بلبلان زخم گلستان را

1 ازان چون شمع می کاهم درین محفل تن خود را که از ظلمت برون آرم روان روشن خود را

2 نماند نامه ناشسته در دست سیه کاران به صحرای قیامت گر فشارم دامن خود را

3 ز عمر برق جولان آن قدر فرصت طمع دارم که پاک از سبزه بیگانه سازم گلشن خود را

4 من آزاده را در خون کشد چون پنجه شیران ز نقش بوریا سازم اگر پیراهن خود را

1 به آهی می توان از خود برآوردن جهانی را که یک رهبر به منزل می رساند کاروانی را

2 اگر از حسن عالمگیر او واقف شدی زاهد پرستیدی به جای کعبه هر سنگ نشانی را

3 تماشایی عیار ناز خوبان را چه می داند؟ که نتوان بی کشیدن یافت زور هر کمانی را

4 دلی کز دست خواهد رفت، به کز دست بگذارم کسی تا کی سپرداری کند برگ خزانی را؟

1 نباشد چون تن آسانان ز خورد و خواب عیش ما ز اشک و آه می گردد به آب و تاب عیش ما

2 سر ما گرم از خون جگر چون لاله می گردد چو بی دردان نباشد از شراب ناب عیش ما

3 اگر چه رشته ها کوته ز پیچ و تاب می گردد دو بالا می شود دایم ز پیچ و تاب عیش ما

4 به سیر ماه از محفل مخوان پروانه ما را که می گردد خنک از پرتو مهتاب عیش ما

1 ز باران جمع گردد خاطر آشفته مستان را رگ ابری کند شیرازه این جمع پریشان را

2 دل شوریده را گفتم خرد از عشق باز آرد ندانستم که پروای معلم نیست طوفان را

3 چنان شد عام در ایام ما ذوق گرفتاری که آزادی کند دلگیر اطفال دبستان را

4 گذشتم از سر دنیای دون، آسوده گردیدم به سیم قلب از اخوان خریدم ماه کنعان را

1 خرابی باعث تعمیر باشد بینوایی را که کوری کاسه دریوزه می گردد گدایی را

2 کند با سخت رویان چرب نرمی بیشتر دوران بود با استخوان پیوند دیگر، مومیایی را

3 نباشد یک قلم تأثیر با آه هوسناکان به خون رنگین نگردد بال و پر، تیر هوایی را

4 اگر در سیر از چوگان ید طولی طمع داری درین میدان چو گو تحصیل کن بی دست و پایی را

آثار صائب تبریزی

707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی