آثار صائب تبریزی

صفحه 40 از 707
707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی

1 چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را کنم شیرازه اوراق دل، موی میانش را

2 کیم من تا وصال گل به گرد خاطرم گردد؟ مرا این بس که گرد سر بگردم باغبانش را

3 کنار حسرتی از طوق قمری تنگتر دارم نمی دانم که چون در بر کشم سرو روانش را؟

4 اگر بر آسمان ناز رفته است آن هلال ابرو به زور چرب نرمی می کشم آخر کمانش را

1 زبان لاف رسوا می کند ناقص کمالان را که رو بر خاک مالد پرفشانی بسته بالان را

2 چو نتوانی شدن شیرازه جمعیت خاطر مده زحمت به پرسش زینهار آشفته حالان را

3 امید من به خاموشی یکی ده گشت تا دیدم که سامان می دهد دست از اشارت، کار لالان را

4 جهانی را کند آزاد از غم، یک دل بی غم که باشد صحبت دیوانه عیدی خردسالان را

1 متاب از کشتن ما ای غزال شوخ گردن را که خون عاشقان باشد شفق این صبح روشن را

2 مرا از صافی مشرب ز خود دانند هر قومی که هر ظرفی به رنگ خود برآرد آب روشن را

3 نهادی چون قدم در راه از دلبستگی بگذر که می گردد گره در رشته سنگ راه، سوزن را

4 بیفشان دانه احسان، ز برق فتنه ایمن شو که جز نقش پی موران حصاری نیست خرمن را

1 به زلف عنبرین روبند خوبان جلوه گاهش را به نوبت پاس می دارند گلها خار راهش را

2 ز دست کوته مشاطه این جرأت نمی آید مگر گردون ز پستی بشکند طرف کلاهش را

3 به این شوکت ندارد یاد، گردون صاحب اقبالی نمی پاشد ز هم باد صبا گرد سپاهش را

4 کند از دورباش ناز او پهلو تهی گردون چه حد دارد که در آغوش گیرد هاله ماهش را؟

1 به جوش آورد باد نوبهاران خون عالم را اگر چون غنچه از اهل دلی، دریاب این دم را

2 وصال از تلخکامی عاشقان را برنمی آرد که قرب کعبه نتوانست شیرین کرد زمزم را

3 کسی انگشت بر حرف عقیق ساده نگذارد سیه رویی بود از رهگذار نقش، خاتم را

4 بهشتی شد مرا نظاره آن روی گندم گون اگر گندم برون انداخت از فردوس آدم را

1 لب یاقوت او تا داد از خط عرض لشکر را حصاری کرد در گرد یتیمی آب گوهر را

2 تلاش پختگی کردم ز خامی ها، ندانستم که در خامی بهار بی خزانی هست عنبر را

3 تهیدستان قسمت را چه سود از رهبر کامل؟ که خضر از آب حیوان تشنه می آرد سکندر را

4 گسستم از عزیزان رشته امید، تا دیدم که سازد تنگ چشمی قیمت افزون عقد گوهر را

1 ز بس اندیشه لیلی به هم پیچید مجنون را به فکر گردباد افتاد هر کس دید مجنون را

2 به این تمکین اگر بیرون خرامد لیلی از محمل تپیدن های دل، خواهد ز هم پاشید مجنون را

3 جدایی مشکل است از هم، دو دل چون آشنا افتد فرامش کرد وحشت را چو آهو دید مجنون را

4 من آن روزی که آهنگ بیابان جنون کردم لحد از غیرتم، گهواره سان لرزید مجنون را

1 به یک پیمانهٔ می، کرد ساقی حل مشکل‌ها به یک ناخن، گره وا کرد ماه عید از دل‌ها

2 غزالی نیست بی‌خلخال در دامان این صحرا ز بس پاشید از زور جنون من سلاسل‌ها

3 طلبکار تو چون سیلاب آرامش نمی‌داند سرانجام اقامت می‌کند بیهوده، منزل‌ها

4 اگر داری طمع کز بی‌نیازان جهان گردی مشو در پرده شب غافل از دریوزه دل‌ها

1 چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را که عاشق مد احسان می شمارد چین ابرو را

2 به شرم آشنایی برنمی آید نگاه من ز من بیگانه کن ای ناز تا ممکن بود او را

3 همان زهر شکایت از لبم در وصل می ریزد شکر شیرین نمی سازد مذاق طفل بدخو را

4 ندارد داغ عشق گلعذاران حاصلی صائب برون ریز از بغل زنهار این گلهای بی بو را

1 خوشا روزی که بینم دلبر بگزیده خود را ز رخسارش برافروزم چراغ دیده خود را

2 چرا ممنون شوم از گلشن آرا من که می دانم به از صد دسته گل، دامن برچیده خود را

3 به دامان صدف بار دگر افکندم از ساحل ز قحط قدردانان گوهر سنجیده خود را

4 سرآمد چون جرس هر چند در فریاد عمر من نشد بیدار سازم طالع خوابیده خود را

آثار صائب تبریزی

707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی