دوزخ ارباب معنی صحبت قال است و بس از صائب تبریزی غزل 4828
1. دوزخ ارباب معنی صحبت قال است و بس
هست اگر دارالامانی صحبت حال است و بس
1. دوزخ ارباب معنی صحبت قال است و بس
هست اگر دارالامانی صحبت حال است و بس
1. از دل آگاه در عالم همین نام است و بس
چشم بیداری که دیدم حلقه دام است وبس
1. میوه باغ امیدم داغ حرمان است و بس
یار دلسوزی که میبینم نمکدان است و بس
1. پامنه بیرون زحد خود کمال این است و بس
پیش اهل دید ملک بی زوال این است و بس
1. یارب این جانهای غربت دیده را فریاد رس
روحهای گل به رو مالیده را فریاد رس
1. شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس
می شوی دیوانه، از دامان آن صحرا مپرس
1. هیچ کار از ما نمی آید ز کار ما مپرس
رفته ایم از خویش بیرون از دیار ما مپرس
1. سر گرانیهای او را از من حیران مپرس
وزن کوه قاف را از پله میزان مپرس
1. حرف آن حسن بسامان از من مجنون مپرس
شوکت بزم سلیمان از من مجنون مپرس
1. در جنون فکر سرو سامان ندارد هیچ کس
مدعا چون دیده حیران ندارد هیچ کس
1. نیست ما را شکوه ای از تنگی جا در قفس
کز دل واکرده ماداریم صحرا درقفس
1. دامگاه تازه ای پرواز را منظور بود
این که می کردم نفس را راست گاهی در قفس