ترا که نور نظر نیست اعتبار آمیز از صائب تبریزی غزل 4804
1. ترا که نور نظر نیست اعتبار آمیز
نظر به هر چه کنی می شود غبار آمیز
1. ترا که نور نظر نیست اعتبار آمیز
نظر به هر چه کنی می شود غبار آمیز
1. در کاهش است از سخن خود سخن طراز
در سمین به رشته بود بوته گدار
1. زان چهره خط قیامتی انگیخته است باز
رنگی برای بردن دل ریخته است باز
1. اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز
این خانه شکسته چکیدن گرفت باز
1. با عشق او ز هر دو جهانیم پاکباز
ما از دو خانه همچو کمانیم پاکباز
1. باشد ز زلف آن رخ چون لاله بی نیاز
از دامن است شعله جواله بی نیاز
1. منقار من ز صبح ازل بود دانه سوز
در بیضه بود ناله من آشیانه سوز
1. بر شیشه و پیاله ظفر یافت دست ما
ای آفتاب داغ شو، ای آسمان بسوز
1. بالا نکرده ساعد او راحیا هنوز
بیعت نکرده است به دستش حنا هنوز
1. از کاوکاو آن مژه ام بیخبر هنوز
نگرفته خون من به زبان نیشتر هنوز
1. از خود برون نیامده دیوانه ام هنوز
مشغول خاکبازی طفلانه ام هنوز
1. تا دست دست توست میی در ایاغ ریز
بر هر زمین که رسی رنگ باغ ریز