ز خط چو یار رخ آل راکند سرسبز از صائب تبریزی غزل 4792
1. ز خط چو یار رخ آل راکند سرسبز
امید ،مزرع آمال راکند سرسبز
1. ز خط چو یار رخ آل راکند سرسبز
امید ،مزرع آمال راکند سرسبز
1. ز سروقدتو شد شوره زار امکان سبز
ز شمع سبز تو شد بخت این شبستان سبز
1. نبسته ای گره عهد برقبا هرگز
نرفته ای به سروعده وفا هرگز
1. حدیث عشق نگیرد به زاهدان هرگز
ز بوی گل نشود جغد شادمان هرگز
1. که را به گوشه گلخن کشیده اند امروز؟
که شعله ها همه گردن کشیده اند امروز
1. مگر به فکر سواری است آن نگار امروز؟
که نیست فتنه خوابیده را قرار امروز
1. بیا و تازه کن ایمان به نوبهار امروز
که شد قیامت موعود آشکار امروز
1. نبرده خط ز عذار تو آب و تاب هنوز
بر آتش تو جگرها شود کباب هنوز
1. چه شد که یار خط آورد با صفاست هنوز
فروغ صبح بنا گوش دلگشاست هنوز
1. نکرد در دل من کار، عشق شورانگیز
زهیزم تر من شد فسرده آتش تیز
1. سبک ز سینه ما ای غبار غم برخیز
ز همنشینی ما می کشی الم برخیز
1. به اختیار ز نزهت سرای جان برخیز
گران نگشته ازین خاک آستان برخیز