گربه ما همسفری سلسله از پا بردار از صائب تبریزی غزل 4660
1. گربه ما همسفری سلسله از پا بردار
پشت پا زن دو جهان را و پی ما بردار
1. گربه ما همسفری سلسله از پا بردار
پشت پا زن دو جهان را و پی ما بردار
1. بر دل تازه خیالان مخور از زخم زبان
از ره نوسفران خار به مژگان بردار
1. نیست بیرون ز تو مقصود، تکاپو بگذار
چند روزی سر خود بر سر زانو بگذار
1. کار دنیا کن و اندیشه عقبی مگذار
تابه عقبی نرسی دامن دنیا مگذار
1. نفس هرزه مرس رابه کشیدن مگذار
سرکش افتاد چو توسن به دویدن مگذار
1. نالهای از ته دل کرد سپند آخر کار
سوخت خود را و برون خوست ز بند آخر کار
1. چین پیشانی ما شد مه عید آخر کار
آن چه می جست دل غمزده، دید آخر کار
1. ای رخت شسته تر از دامن مهتاب بهار
چشم مخمور تو گیرنده تر از خواب بهار
1. دوسه روزی است صفای رخ گلپوش بهار
دیده ای آب ده از صبح بناگوش بهار
1. سینه ای چاک نکردیم درین فصل بهار
صبحی ادراک نکردیم درین فصل بهار
1. ای صبا برگی ازان گلشن بی خار بیار
حرف رنگینی ازان لعل گهر بار بیار
1. جام در دور به اندازه مخمور بیار
پیش آشفته دماغان سرپرشور بیار