گر کند مادر زخشکی بخل دراعطای شیر از صائب تبریزی غزل 4637
1. گر کند مادر زخشکی بخل دراعطای شیر
اشگ طفلان را ید بیضاست دراجرای شیر
1. گر کند مادر زخشکی بخل دراعطای شیر
اشگ طفلان را ید بیضاست دراجرای شیر
1. آنکه می آید زطفلی از دهانش بوی شیر
می گدازد عاشقان را چون شکر در جوی شیر
1. زیرتیغ از مرغ بسمل پرفشانی یاد گیر
از سبکروحان نصیحت بی گرانی یاد گیر
1. برگ عیش خویش را چون گل زهم پاشیده گیر
این دکانی را که برخود چیده ای برچیده گیر
1. بوسه را کنج دهان یار دارد گوشه گیر
گوشه های دلنشین بسیاردارد گوشه گیر
1. می شوی آواره از عالم عنان ما مگیر
راه بر سیلی که دارد روی دریا مگیر
1. به نادانی کند اقرارهرکس هست داناتر
زحیرت پرده خواب است هر چشمی که بیناتر
1. رخ گلرنگش از مژگان خونخوارست گیراتر
گل بی خار این گلزارازخارست گیراتر
1. خط سبز از دعای صبح خیزان است گیراتر
لب میگون زخون بیگناهان است گیراتر
1. شود از پرده پوشی سوز اهل حال رسواتر
که تب را می نماید پرده تبخال رسواتر
1. شراب زندگی درخاکساریهاست بی غش تر
بود نخل برومند از زمین نرم سرکش تر