خال او یک نظر از دیده ما دور نباشد از صائب تبریزی غزل 4542
1. خال او یک نظر از دیده ما دور نباشد
دانه سوخته اینجاست که بی مور نباشد
1. خال او یک نظر از دیده ما دور نباشد
دانه سوخته اینجاست که بی مور نباشد
1. مورنه ای پیش قند تنگ میان را ببند
خاک قناعت بمال بر لب وشکر بخند
1. فلک از ناله ما نرم نشد
کجروان سخت کمان می باشند
1. عشق تو ز دل بدر نمی آید
سیمرغ ز قاف برنمی آید
1. ای زیاد لعل میگون تو کام جان لذیذ
در فراقت در دل شبهای تار افغان لذیذ
1. قلم ز بال سمندر کند مگر کاغذ
که نیست در خور گفتار عشق هر کاغذ
1. ز شور عشق مرا شد دل خراب لذیذ
که می شود چو نمکسود شد کباب لذیذ
1. از حب جاه خواری دنیا شود لذیذ
از ذوق نشائه تلخی صهبا شود لذیذ
1. چندان که خواب صبح بود بر جوان لذیذ
بیداری شب است به صاحبدلان لذیذ
1. پاک گوهر را سزوارست اوج اعتبار
در سواری می رسد فیض نگین نامدار
1. آب گوهر از تهی چشمان نمی شوید غبار
نقش، جوی خشک باشد در عقیق آبدار
1. برد دستم رابیاض گردن جانان ز کار
دست را سازد بیاض خوش قلم بی اختیار