از پیچ وتاب عمردرازم بسر رسید از صائب تبریزی غزل 4316
1. از پیچ وتاب عمردرازم بسر رسید
تا ریشه ام چو رشته به آب گهر رسید
1. از پیچ وتاب عمردرازم بسر رسید
تا ریشه ام چو رشته به آب گهر رسید
1. تا بوسه ای به من ز لب دلستان رسید
جانم به لب رسید ولب من به جان رسید
1. پیرانه سر همای سعادت به من رسید
وقت زوال سایه دولت به من رسید
1. از بحر فیض قسمت دیگر به من رسید
بردند دیگران کف وعنبربه من رسید
1. از نغمه پرده مطرب دستانسرا کشید
دام پری شکار به روی هوا کشد
1. صبح شکوفه از افق شاخ سر کشید
جوش بهار رشته ز عقد گهر کشید
1. با عشق انتقام توان ز آسمان کشید
نتوان به زور بازوی عقل این کمان کشید
1. بر یاد عشق بار هوس می توان کشید
بر بوی گل درشتی خس می توان کشید
1. هر کس نوایی از من آتش زبان شنید
افسرده شد چو زمزمه بلبلان شنید
1. از زیر خاک ناله مامی توان شنید
بیرون باغ نیز نوا می توان شنید
1. تا کی درین جهان مکرر به سر کنید
خود را به یک پیاله جهان دگر کنید
1. هر پرده که از چهره مقصود برافتاد
شد برق جهانسوز ومرا در جگر افتاد