دل ساده در قلمرو صورت نمیشود از صائب تبریزی غزل 4292
1. دل ساده در قلمرو صورت نمیشود
تا نقش هست آینه خلوت نمیشود
1. دل ساده در قلمرو صورت نمیشود
تا نقش هست آینه خلوت نمیشود
1. پایندگی به زور میسر نمیشود
آب خضر نصیب سکندر نمیشود
1. بیصحبت تو عیش میسر نمیشود
رغبت به بوسه لب ساغر نمیشود
1. هر رهروی دچار به منزل نمیشود
این راه قطع بیکشش دل نمیشود
1. آزاده رو مقید عالم نمی شود
عیسی شکار رشته مریم نمی شود
1. در کوی عشق درد وبلا کم نمی شود
از باغ خلد برگ ونوا کم نمی شود
1. از خط گرفته آن مه تابان نمی شود
این مور بار دست سلیمان نمی شود
1. مژگان ز موج اشک گریزان نمی شود
جوهر ز آب تیغ پریشان نمی شود
1. سیر از رخ تو دیده به دیدن نمی شود
گل زین چمن تمام به چیدن نمی شود
1. یک بار رو به اهل وفا می توان نمود
تعمیر کعبه دل ما می توان نمود
1. هر بلبلی که بوی گل از خار نشنود
در بر گریز نکهت گلزار نشنود
1. برقم ز خرمن از دل بیتاب می جهد
نبضم ز تاب دردچو سیماب می جهد