آثار صائب تبریزی

صفحه 36 از 707
707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی

1 که را می گشت در دل کز زمین انسان شود پیدا؟ که می گفت از تنور خام این طوفان شود پیدا؟

2 به آه گرم دل را آب کن گر تشنه وصلی که آن گوهر درین دریای بی پایان شود پیدا

3 نیفشانم ازان بر گرد هستی دامن جرأت که می ترسم غباری بر دل جانان شود پیدا

4 ز ابردست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد که در دل هر چه دارد خاک، از باران شود پیدا

1 که دارد این چنین سرگشته و بی تاب دریا را؟ که نعلی هست در آتش ز هر گرداب دریا را

2 فروغ گوهری در دیده من خواب می سوزد که می ریزد نمک در پرده های خواب دریا را

3 مرا گرد جهان آن گوهر سیراب گرداند که گرداند به گرد خویش چون گرداب دریا را

4 سبکروحانه سر کن در بزرگی با فرودستان که از ابروی موج خود بود محراب دریا را

1 از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟ چون مه کنعان عزیزی در سفر داریم ما

2 تا غبار خط او را در نظر داریم ما منت روی زمین بر چشم تر داریم ما

3 فکر ما هر روز گردد یک سر و گردن بلند تا نهال قد او را در نظر داریم ما

4 خار دامن می شود رنگ سبک پرواز را چون ازان مژگان گیرا چشم برداریم ما؟

1 از تحمل خصم را هموار می سازیم ما خار بی گل را گل بی خار می سازیم ما

2 نیست چون آیینه در پیشانی ما چین منع زشت و زیبا را به خود هموار می سازیم ما

3 از گرانجانان گرانی می برد فریاد ما کوه را کبک سبکرفتار می سازیم ما

4 در زمین گیران کند وجد و سماع ما اثر نقطه را سرگشته چون پرگار می سازیم ما

1 کدامین برق جولان گوشه ابرو نمود اینجا؟ که آتش زیر پا دارند دلها همچو عود اینجا

2 مکش سر از خط فرمان که گردون بلند اختر ندارد فرصت خاریدن سر از سجود اینجا

3 به دلتنگی شدم خرسند ازین گلزار، تا دیدم چه خونها خورد گل تا عقده ای از دل گشود اینجا

4 درین دریای گوهر خیز نومیدی نمی باشد غنی شد چون صدف هر کس دهان خود گشود اینجا

1 ز بت چون پاک سازد بت شکن بتخانه ما را؟ که می روید بت از دیوار و در کاشانه ما را

2 چنین گر عشق در دل می دواند ناخن کاوش به آب زندگانی می رساند خانه ما را

3 فروغش دیده جوهرشناسان را کند دریا صدف بیرون دهد گر گوهر یکدانه ما را

4 نگردد چون قفس بر بلبل مغرور ما زندان؟ کند صیاد تا کی فکر آب و دانه ما را؟

1 چنان دانسته می باید درین دنیا نهی پا را که بر موی میان مور در صحرا نهی پا را

2 قدم بیجا نهادن در قفا دارد پشیمانی ادا کن سجده سهوی اگر بی جا نهی پا را

3 حضور کنج عزلت گر ترا از خاک بردارد اگر در خلد خوانندت به استغنا نهی پا را

4 به دامان تجرد گر سبکروحانه آویزی چو عیسی از زمین بر عالم بالا نهی پا را

1 به هر نوعی که می خواهد دلت بشکن دل ما را که از مستان نمی گیرند خون جام و مینا را

2 ز هجر عافیت دشمن تبی در استخوان دارم که نبضم مضطرب سازد سرانگشت مسیحا را

3 حساب سال و ماه از کارفرمایان چه می پرسی؟ چه داند سیل بی پروا شمار ریگ صحرا را؟

4 ازان روزی که جست آهوی او از دام من صائب به ناخن می خراشد سیل اشکم روی صحرا را

1 اگر در دل ز سوز عشق داغی می شود پیدا به هر جانب که رو آری چراغی می شود پیدا

2 چراغ لاله از صدق طلب در سنگ روشن شد برای سینه ما نیز داغی می شود پیدا

3 اگر مخمور پیش می نریزد آبروی خود همان از بی دماغی ها دماغی می شود پیدا

4 غریبی ناله را رنگینی دیگر دهد، ورنه برای بلبل ما کنج باغی می شود پیدا

1 تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جام‌ها چون رم آهو بیابانی شدند آرام‌ها

2 دلبری را زلف او در دور خط از سر گرفت می‌شود از خاک افزون حرص چشم دام‌ها

3 خام کرد آن آتشین‌رو آرزوهای مرا گرچه از خورشید تابان پخته گردد خام‌ها

4 هر سؤالی را جوابی پیش ازین آماده بود بی‌جواب از کوه تمکین تو شد پیغام‌ها

آثار صائب تبریزی

707 اثر از غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار صائب تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی