در گلشنی که بند قبای تو وا شود از صائب تبریزی غزل 4257
1. در گلشنی که بند قبای تو وا شود
چندین هزار پیرهن گل قبا شود
1. در گلشنی که بند قبای تو وا شود
چندین هزار پیرهن گل قبا شود
1. از خط فروغ روی تو پنهان کجا شود
خامش چراغ ماه به دامان کجا شود
1. آلوده دردمند به درمان چرا شود
منت کش علاج طبیبان چرا شود
1. دل از هجوم نشتر آزار وا شود
چون غنچه ای که در بغل خار وا شود
1. آنجا که خنده لعل ترا پرده در شود
طوطی چو مغز پسته در شکر شود
1. دل چون کمال یافت سخن مختصر شود
لب وا نمی کند چو صدف پر گهر شود
1. از نور وحدت آن که دلش بهره ور شود
کی از هجوم ذره پریشان نظر شود
1. پهلوی چرب، دشمن روشن گهر شود
ماه تمام، دنبه گداز از نظر شود
1. از آه دل سرآمد ارباب غم شود
میدان از آن کس است که صاحب علم شود
1. در هر دلی که ریشه غم زعفران شود
خندان چگونه از می چون ارغوان شود
1. وقت است از شکوفه چمن سیمتن شود
هر خار خشک یوسف گل پیرهن شود