هر جا حدیث خامه من بر زبان رود از صائب تبریزی غزل 4245
1. هر جا حدیث خامه من بر زبان رود
بلبل چو بیضه در بغل آشیان رود
1. هر جا حدیث خامه من بر زبان رود
بلبل چو بیضه در بغل آشیان رود
1. چون غمزه تو بر سر بیداد میرود
آسایش از قلمرو ایجاد میرود
1. زاهد به کعبه با سر و دستار میرود
این مست بین که روی به دیوار میرود
1. آزاده چون مسیح بر افلاک می رود
این منزل از کسی است که چالاک می رود
1. هوش من از نسیم سحرگاه می رود
حکم اشاره بر دل آگاه می رود
1. می در پیاله کن که گل و لاله می رود
این کاروان چو شعله جواله می رود
1. کی یاد زلفش از دل بی کینه می رود
از یاد طفل کی شب آدینه می رود
1. یک شب نمی رود که دل از جا نمی رود
آهم به سیر عالم بالا نمی رود
1. رفتی و خط و خال تو از دل نمی رود
این نقش دلنشین ز مقابل نمی رود
1. حکم خرد به مردم مجنون نمیرود
دیوانه است هرکه به هامون نمیرود
1. طغیان نفس بیش به وقت غنا شود
مار ضعیف بر سر گنج اژدها شود
1. چینی اگر ز سنبل زلف تو وا شود
خون از دماغ مشک روان درختا شود