مست است وخنده بر من مهجور می کند از صائب تبریزی غزل 4185
1. مست است وخنده بر من مهجور می کند
کان نمک ببین چه به ناسور می کند
1. مست است وخنده بر من مهجور می کند
کان نمک ببین چه به ناسور می کند
1. پیمانه چاره سر پرشور می کند
آتش علاج خانه زنبور می کند
1. تقدیر قطع رشته تدبیر می کند
تدبیر ساده لوح چه تقدیر می کند
1. بر باد می دهد سر بی مغز چون حباب
هر کس برای کسب هوا سیر می کند
1. عاشق کجا به شکوه دهن باز میکند
این کبک خنده بر رخ شهباز میکند
1. از نسبت عذار تو گل ناز میکند
سنبل به بال زلف تو پرواز میکند
1. هر غافلی که خنده به آواز میکند
چون کبک رهنمایی شهباز میکند
1. نازش کسی که بر پدر خویش می کند
سلب نجابت از گهرخویش می کند
1. هردم نه بی سبب دل ما رقص می کند
کز شوق کعبه قبله نما رقص می کند
1. با مردم آنچه شعله ادراک می کند
کی برق خانه سوز به خاشاک می کند
1. جان رمیده جسم گران را چه می کند
تیر ز شست جسته کمان را چه می کند
1. با خاطر گرفته کدورت چه می کند
با کوه درد سنگ ملامت چه می کند