گلزار جوش حسن خداداد میزند از صائب تبریزی غزل 4162
1. گلزار جوش حسن خداداد میزند
باغ از شکوفه موج پریزاد میزند
1. گلزار جوش حسن خداداد میزند
باغ از شکوفه موج پریزاد میزند
1. ابر بهار سینه به گلزار می زند
خون شفق علم ز سر خار می زند
1. عاشق که حرف عشق به اغیار می زند
آبی به روی صورت دیوار می زند
1. فال وصال او دل رنجور می زند
این شمع گشته بین که درسور می زند
1. خط تو راه دین ودل وهوش می زند
ته جرعه ای است این که به سرجوش می زند
1. یاقوت با لب تودم از رنگ می زند
این خون گرفته بین که چه بر سنگ می زند
1. زخم تو تیغ بر جگر ماه می زند
داغ تو خیمه بر دل آگاه می زند
1. زینسان که شیشه خنده مستانه می زند
آخر شراب بر سر پیمانه می زند
1. تا سالکان به آبله پایی نمی رسند
صد سال اگر روند به جایی نمی رسند
1. جمعی که در لباس می ناب می کشند
دام کتان به چهره مهتاب می کشند
1. عاشق کجا به کعبه و دیر التجا کند
حاشا که خضر پیروی نقش پا کند