مستانه سرو قامت او در خرام شد از صائب تبریزی غزل 4102
1. مستانه سرو قامت او در خرام شد
طوق گلوی فاختگان خط جام شد
1. مستانه سرو قامت او در خرام شد
طوق گلوی فاختگان خط جام شد
1. از شب نشین هند دل من سیاه شد
عمرم چو شمع در قدم اشک وآه شد
1. انگور ما رسید و به خم رفت وباده شد
شکر خدا که عقده مشکل گشاده شد
1. شوق می از بهار گل اندام تازه شد
پیوند بوسه ها به لب جام تازه شد
1. پیری که بار عشق به دوش رضاکشد
در گوش چرخ حلقه ز قد دوتا کشد
1. تا چند دل ترا به هوا وهوس کشد
چون عنکبوت دام به صید مگس کشد
1. اشکم به خاک چهره سیلاب می کشد
در گوش بحر حلقه گرداب میکشد
1. کلفت ز چرخ دیدهٔ بیدار میکشد
روزن ز دود بیشتر آزار میکشد
1. آیینهام ز روشنی آزار میکشد
خاطر به سیر سبزه زنگار میکشد
1. از روی درد هر که ز دل آه می کشد
بی چشم زخم یوسفی از چاه می کشد
1. از هیچ کس سپهر خجالت نمی کشد
آیینه گرفته کدورت نمی کشد
1. از سرگذشته سربه گریبان نمی کشد
این شمع کشته ناز شبستان نمی کشد