رهرو ز فکر پوچ به منزل نمی رسد از صائب تبریزی غزل 4090
1. رهرو ز فکر پوچ به منزل نمی رسد
یک کشتی حباب به ساحل نمی رسد
1. رهرو ز فکر پوچ به منزل نمی رسد
یک کشتی حباب به ساحل نمی رسد
1. هر ساغری به آن لب خندان نمیرسد
هر تشنهلب به چشمه حیوان نمیرسد
1. عمری گذشت و نامهٔ جانان نمیرسد
دیری است پیک مصر به کنعان نمیرسد
1. تا گردباد آه به گردون نمی رسد
از گرد راه قاصد مجنون نمی رسد
1. هرگز به چشم شوخی ابرو نمیرسد
پای به خواب رفته به آهو نمیرسد
1. از خط صفای روی تو پادر رکاب شد
حسن ترا مقدمه پیچ و تاب شد
1. تا دیده محو روی تو شد کامیاب شد
شبنم به آفتاب رسید آفتاب شد
1. زین درد بی شمار که دل را نصیب شد
خواهد زراه تجربه آخرطبیب شد
1. تا آفتاب رایت گل آشکار شد
از توبه شکسته جهان لاله زار شد
1. تا بهله محرم کمر آن نگار شد
دست ز کار رفته ام امیدوار شد
1. لعل لبش ز سبزه خط دلنواز شد
زین قفل زنگ بسته در عیش باز شد
1. تا چهره تو از می گلرنگ آل شد
شبنم به روی گل عرق انفعال شد