هر کس ز قید تن دل روشن برآورد از صائب تبریزی غزل 4066
1. هر کس ز قید تن دل روشن برآورد
اخگر برون ز توده خاکستر آورد
1. هر کس ز قید تن دل روشن برآورد
اخگر برون ز توده خاکستر آورد
1. روزی که خط سر از لب دلبر برآورد
از موج بال چشمه کوثر برآورد
1. کی غم مرا ز دل می احمر برآورد
صیقل چگونه ز آینه جوهر برآورد
1. روی تو اشک را ز چکیدن برآورد
بوی تو وحش را ز رمیدن برآورد
1. تنها ز باغ خود چمن آرا ثمر خورد
آن را که باغ نیست ز صد باغ برخورد
1. پوشیده یار اگر نه می ناب میخورد
این رنگ لالهگون ز کجا آب میخورد
1. کم کم دل مرا غم واندیشه می خورد
این باده عاقبت سر این شیشه می خورد
1. حرف درشت بردل بی کینه می خورد
گر سنگ گوهرست به آیینه می خورد
1. زین نقش نو که روی تو از خط برآب زد
صد حلقه پیچ وتاب فزون آفتاب زد
1. لعل تو خنده بر گهر آفتاب زد
زلف تو حلقه بر کمرآفتاب زد
1. عاقل ز فکر چون به در کبریا رسد
از موج آب مرده به دریا کجا رسد
1. زخم از هنر همیشه به صاحب هنر رسد
چون خانه صدف که به آب از گهر رسد