آیینه کی به چهره شبنم فشان رسد از صائب تبریزی غزل 4078
1. آیینه کی به چهره شبنم فشان رسد
چون آب ایستاده به آب روان رسد
1. آیینه کی به چهره شبنم فشان رسد
چون آب ایستاده به آب روان رسد
1. عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد
گردد تمام گوش وبه فریاد من رسد
1. عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد
پیش از دم هلاک به بالین من رسد
1. نالان مباد هر که به فریاد من رسد
دردش مباد هر که به درد سخن رسد
1. فیضی که سهیل به خاک یمن رسد
از دیدن عقیق لب او به من رسد
1. از گرد راه قاصد مطلوب می رسد
روشنگر دو دیده یعقوب می رسد
1. دولت به لعل پاک گهر زود می رسد
روشن گهر به تاج وکمر زود می رسد
1. دل میتپد مگر خبر یار میرسد
جان در تردد است که دلدار میرسد
1. گردنکشی به سرو سرافراز می رسد
آزاده را به عالمیان ناز می رسد
1. هر ناله کی به خلوت جانانه می رسد
آنجا کمند نعره مستانه می رسد
1. شاهی به نشئهٔ می احمر نمیرسد
تاج و نگین به شیشه و ساغر نمیرسد
1. از شعر بهره ای به سخنور نمی رسد
از بوی عود فیض به مجمرن می رسد