دل از مشاهده لاله زار نگشاید از صائب تبریزی غزل 4019
1. دل از مشاهده لاله زار نگشاید
ز دستهای حنابسته کارنگشاید
1. دل از مشاهده لاله زار نگشاید
ز دستهای حنابسته کارنگشاید
1. شکسته حالی من پیش یار باید دید
خزان رنگ مرا در بهار باید دید
1. لطافت رخ ازین بیشتر نمیباشد
که بینقاب ترا آشکار نتوان دید
1. چه شد که دامن یار از کفم رها گردید
که بوی گل نتواند ز گل جدا گردید
1. خطش دمید وبه عشاق مهربان گردید
ازین بهار چه گلهای خوش عیان گردید
1. رسید جان به لبم تا به لب شراب رسید
گسیخت ریشه این نخل تا به آب رسید
1. به زلف او دلم از برق گوشواره رسید
به داد من شب تاریک این ستاره رسید
1. بهار می رسد آماده جنون باشید
ز جوش لاله مهیای جام خون باشید
1. خط تو تیغ به رخسار آفتاب کشید
هزار حلقه به گوشش ز پیچ وتاب کشید
1. خط عذارتو خورشید رابه دام کشید
ز هاله حلقه به گوش مه تمام کشید
1. توان به صبر سر سرکشان به دام کشید
که نرم نرم خط از حسن انتقام کشید
1. کنون که ناخن تدبیر من شکسته دمید
ز چشم آبله ام خار دسته دسته دمید