1 دیده سیر و دل بی مدعا داریم ما آنچه می باید درین مهمانسرا داریم ما
2 آبروی بی نیازی چشمه حیوان ماست کی چو اسکندر غم آب بقا داریم ما؟
3 گر به درد و داغ روزافزون خود قانع شویم برگ عیش آماده تا روز جزا داریم ما
4 جنگ دارد دولت دنیا و امنیت به هم جا به زیر تیغ از بال هما داریم ما
1 دگر با نوخطی دارد دل من در میان سودا که دارد در گره هر موی خطش یک جهان سودا
2 غبار استخوانم سرمه چشم غزالان شد نمی پیچد سر از سنگ ملامت همچنان سودا
3 که جز دیوانه من، سایه بید سلامت را به رغبت می کند با زخم شمشیر زبان سودا؟
4 یکی صد شد ز سرو خوش خرام او جنون من چه حرف است این که کم می گردد از آب روان سودا؟
1 ای ترا در سینه هر ذره پنهان رازها در میان مهر خاموشی گره آوازها
2 در تلاش جستجویت سر به هم آورده اند مقطع انجام ها و مطلع آغازها
3 در زمین بوس جلالت، طایران قدس را آه خون آلود گردد رشته پروازها
4 یک دل بیدار در نه پرده افلاک نیست پرده خواب است گویا پرده این سازها
1 زخم پنهانم اگر بیرون دهد خونابها رنگ خون پیدا کند در صلب گوهر آبها
2 عالمی را همچو خود سرگشته دارد آسمان چون برآید مشت خاشاکی ازین گردابها؟
3 بیقراران محبت زیر گردون چون کنند؟ شیشه سربسته زندان است بر سیمابها
4 زنگ غفلت لازم تنپروری افتاده است سبز گردد از روانی چون بماند آبها
1 یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما
2 در چنین راهی که مردان توشه از دل کرده اند ساده لوحی بین که فکر آب و نان داریم ما
3 منزل ما همرکاب ماست هر جا می رویم در سفرها طالع ریگ روان داریم ما
4 همچنان در قطع راه عشق کندی می کنیم گر چه از سنگ ملامت صد فسان داریم ما
1 فقیری پیشه کن، از اغنیا حاجت مخواه اینجا که از درویش، همت می کند دریوزه شاه اینجا
2 برآ زین خاکدان گر گوشه آسودگی خواهی که چون صحرای محشر نیست امید پناه اینجا
3 ز پستی می توان دریافت معراج بلندی را سرافراز از شکستن می شود طرف کلاه اینجا
4 به دیوان قیامت چون شود حاضر گرانجانی که نتواند قدم برداشت از بار گناه اینجا؟
1 راز دل را می توان دریافت از سیمای ما نشأه می تابد چو رنگ از پرده مینای ما
2 قهرمان عدل چون پرسش کند روز حساب از بهشت عافیت خاری نگیرد پای ما
3 گر چه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما
4 از دل پر خون ما بی چاشنی نتوان گذشت خون رغبت را به جوش آرد می حمرای ما
1 شیوه های چشم او را در نظر داریم ما مو به مو زان جنبش مژگان خبر داریم ما
2 بلبلان در راه ما بیهوده می ریزند خار دیده ای از دامن گل پاکتر داریم ما
3 زورق ما گر چه شد یکرنگ دریا چون حباب همچنان اندیشه از موج خطر داریم ما
4 از پی روپوش، صندل بر جبین مالیده ایم ورنه سر را از برای دردسر داریم ما
1 مهیا شو دلا در عشق انواع ملامت را که سنگ کم نمی باشد ترازوی قیامت را
2 ازان پیوسته دارم بر جگر دندان نومیدی که کافی نیست پشت دست من زخم ندامت را
3 چو خورشیدست پیدا راز عشق از سینه عاشق نباشد نامه پیچیده، صحرای قیامت را
4 در آن گلشن که عمر باغبان از گل بود کمتر زهی غافل که ریزد بر زمین رنگ اقامت را
1 نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا می برد ما را به گلشن لذت ترک تماشا می برد ما را
2 دو عالم از تمنا شد بیابان مرگ ناکامی همان خامی به دنبال تمنا می برد ما را
3 مکن تکلیف همراهی به ما ای سیل پا در گل که دست از جان خود شستن به دریا می برد ما را
4 اگر چه در دو عالم نیست میدان جنون ما همان بی طاقتی صحرا به صحرا می برد ما را