فغان ز سینه آسوده محشر انگیزد از صائب تبریزی غزل 3829
1. فغان ز سینه آسوده محشر انگیزد
گرستن از جگر گرم، کوثر انگیزد
1. فغان ز سینه آسوده محشر انگیزد
گرستن از جگر گرم، کوثر انگیزد
1. ترا که روی به خلق است از خدا چه رسد؟
به پشت آینه پیداست کز صفا چه رسد
1. شراب لعل به آن لعل جانفزا نرسد
که آب تلخ به سرچشمه بقا نرسد
1. به گرد گریه من ابر درفشان نرسد
به آه حسرت من برق خوش عنان نرسد
1. ز آه کام دو عالم مرا مهیا شد
ازین کلید دو صد در به روی من وا شد
1. شکوفه از افق شاخسار پیدا شد
ستاره سحر نوبهار پیدا شد
1. ز طرف روی تو خط سیاه پیدا شد
در آفتاب قیامت پناه پیدا شد
1. زخط عذار تو بی آب وتاب خواهد شد
زهاله ماه تو پا در در رکاب خواهد شد
1. اگر چنین سخن ما بلند خواهد شد
زبان جرأت منصور بند خواهد شد
1. وفا طلب زجهان فنا نباید شد
امیدوار به این بیوفا نباید شد
1. به روی گرم تو آیینه تا برابر شد
بهشت روی ترا چشمه سار کوثر شد
1. ز باده چهره ساقی جهان دیگر شد
زقطره های عرق گلستان دیگر شد