ازین بساط کسی شادمانه برخیزد از صائب تبریزی غزل 3817
1. ازین بساط کسی شادمانه برخیزد
که از سر دو جهان عارفانه برخیزد
1. ازین بساط کسی شادمانه برخیزد
که از سر دو جهان عارفانه برخیزد
1. ز جلوه تو چو سیلاب الامان خیزد
ز پیش راه تو چون گرد آسمان خیزد
1. به ناله ای ز دل ما چه درد می خیزد؟
ز یک نسیم چه مقدار گرد می خیزد؟
1. همیشه از دل من آه سرد می خیزد
ازین خرابه شب و روز گرد می خیزد
1. به گریه کی ز دل من غبار می خیزد؟
به آب چشم چه گل از مزار می خیزد؟
1. ز جوش نشأه ز مغزم بهار می خیزد
ز فیض اشک گلم از کنار می خیزد
1. به می غم از دل افگار برنمی خیزد
به آب از آینه زنگار برنمی خیزد
1. لبت ز خنده دندان نما گهر ریزد
تبسم تو در آب گهر شکر ریزد
1. ز جلوه تو دل آسمان فرو ریزد
گل ستاره چو برگ خزان فرو ریزد
1. عرق نه از رخ آن گلعذار می ریزد
ستاره از فلک فتنه بار می ریزد
1. ز جلوه تو دل روزگار می ریزد
بنای صبر و شکیب و قرار می ریزد
1. به عارض تو که رنگ نگاه می ریزد؟
که زهر ازان مژه های سیاه می ریزد