عنان آه چسان جسم ناتوان گیرد؟ از صائب تبریزی غزل 3793
1. عنان آه چسان جسم ناتوان گیرد؟
چگونه مشت خسی برق را عنان گیرد؟
1. عنان آه چسان جسم ناتوان گیرد؟
چگونه مشت خسی برق را عنان گیرد؟
1. ز می مرا تب لرز خمار میگیرد
ز صیقل آینه من غبار میگیرد
1. غزال چشم تو ره بر پلنگ می گیرد
حباب بحر تو باج از نهنگ می گیرد
1. ز یاد عیش مرا سینه زنگ می گیرد
ز آب گوهرم آیینه زنگ می گیرد
1. ز ناقصان خرد من کمال می گیرد
ز زنگ آینه من جمال می گیرد
1. ملال در دل آزاده جا نمی گیرد
زمین ساده ما نقش پا نمی گیرد
1. نه پشت پای بر اندیشه می توانم زد
نه این درخت غم از ریشه می توانم زد
1. ز کاوش دلم آزار رنگ می بازد
به پای من چو رسد خار رنگ می بازد
1. به دور حسن تو با گلستان که پردازد؟
به لاله و سمن و ارغون که پردازد؟
1. چو تیغ او به جبین چین جوهر اندازد
به نیم چشم زدن قحطی سر اندازد
1. بهار را چمنت مست رنگ و بو سازد
نقاب را رخت آیینه دورو سازد
1. دل مرا نگه گرم یار می سازد
ستاره سوخته را این شرار می سازد