کسی که خرده خود صرف باده می سازد از صائب تبریزی غزل 3805
1. کسی که خرده خود صرف باده می سازد
ز زنگ آینه خویش ساده می سازد
1. کسی که خرده خود صرف باده می سازد
ز زنگ آینه خویش ساده می سازد
1. ز آه من دل سنگین یار می لرزد
ز برق تیشه من کوهسار می لرزد
1. دل شکسته عاشق به آه می لرزد
همیشه بر علم خود سپاه می لرزد
1. ز شمع شهپر پروانه ها اگر سوزد
مرا ز گرمی پرواز بال و پر سوزد
1. ز گرمی نگهت آب در گهر سوزد
ز خنده نمکینت دل شکر سوزد
1. نفس به سینه ام از اضطراب می سوزد
چنان که تیر شهاب از شتاب می سوزد
1. نگه ز دیدن رخسار یار می سوزد
نسیم صبح درین لاله زار می سوزد
1. مرا ز باده گلگون دماغ می سوزد
چو لاله باده من در ایاغ می سوزد
1. به روی خوب تو هرکس ز خواب برخیزد
اگر ستاره بود آفتاب برخیزد
1. نگه ز دیده من اشکبار برخیزد
نفس ز سینه من زخمدار برخیزد
1. بغیر خط که ز رخسار یار برخیزد
که دیده است ز آتش غبار برخیزد؟
1. چه غم ز سینه به یاد وصال برخیزد؟
چه تشنگی به سراب از سفال برخیزد؟