قدح به حوصله ما چه می تواند کرد؟ از صائب تبریزی غزل 3769
1. قدح به حوصله ما چه می تواند کرد؟
سفینه با دل دریا چه می تواند کرد؟
1. قدح به حوصله ما چه می تواند کرد؟
سفینه با دل دریا چه می تواند کرد؟
1. به اهل عشق نصیحت چه می تواند کرد؟
نمک به شور قیامت چه می تواند کرد؟
1. حساب زخم دل ما که می تواند کرد؟
شمار موجه دریا که می تواند کرد؟
1. سبکروی که ز سرپا نمی تواند کرد
سفر چو قطره به دریا نمی تواند کرد
1. وصال با من خونین جگر چه خواهد کرد؟
به تلخکامی دریا شکر چه خواهد کرد؟
1. دمید صبح، هوای شراب باید کرد
سری برون ز گریبان خواب باید کرد
1. رسید موسم گل ترک کار باید کرد
نظاره گل روی بهار باید کرد
1. ز بس که سنگ ملامت فلک به کارم کرد
نهفته در جگر سنگ چون شرارم کرد
1. ز خویشتن سفری اختیار خواهم کرد
دل پیاده خود را سوار خواهم کرد
1. نمی توان ز کرم منع باده خواران کرد
به دست بسته سبو هرچه داشت احسان کرد
1. شکوفه مغز شعور مرا پریشان کرد
فروغ لاله سر توبه را چراغان کرد
1. نظر بر آن رخ چون آفتاب نتوان کرد
به یک نگاه دل خویش آب نتوان کرد