جنون من ز نسیم بهار کامل شد از صائب تبریزی غزل 3841
1. جنون من ز نسیم بهار کامل شد
حذر کنید که دیوانه بی سلاسل شد
1. جنون من ز نسیم بهار کامل شد
حذر کنید که دیوانه بی سلاسل شد
1. زچهره ات عرق شرم چشم حیران شد
خط از لب تو سیه مست آب حیوان شد
1. زگریه آینه هر دلی که روشن شد
چو اشک، مردمک حلقه های شیون شد
1. ز برق حسن تو هر خار نخل ایمن شد
ز عارض تو چراغ بهار روشن شد
1. فغان که وحشی من مانده از رمیدن شد
چو نقش پای زمین گیر آرمیدن شد
1. زخنده دل به لعب لعل یار مفتون شد
کباب را زنمک شوق آتش افزون شد
1. رخ بهار ز ته جرعه توگلگون شد
زدرد عشق تو رنگ خزان دگرگون شد
1. خوشم که خرده جان صرف یار جانی شد
دو روزه هستی من عمر جاودانی شد
1. اگر به بیخبری یار می توانی شد
ز هرچه هست خبردار می توانی شد
1. زصدق اگر نفس صبحگاه خواهی شد
ز چشم شور فلک مد آه خواهی شد
1. فغان که هستی ما خرج آشنایی شد
بهار عمر به تاراج بینوایی شد
1. به خاک دیر جبینی که آشنا باشد
اگر به کعبه رود روی بر قفا باشد