ترا کسی که به گلگشت بوستان آرد از صائب تبریزی غزل 3710
1. ترا کسی که به گلگشت بوستان آرد
خط مسلمی باغ از خزان آرد
1. ترا کسی که به گلگشت بوستان آرد
خط مسلمی باغ از خزان آرد
1. جز آن دهن که ازو خنده سر برون آرد
که دیده پسته که از خود شکر برون آرد؟
1. چه غم ز خاطر ما دیدنی برون آرد؟
چه خار از دل ما سوزنی برون آرد؟
1. فروغ ذره به چشم من آب می آرد
که تاب شعشعه آفتاب می آرد؟
1. نظاره لب میگون خمار می آرد
گل عذار بتان خار خار می آرد
1. چه نکهت است که باد بهار می آرد؟
که هوش می بدر از دل، قرار می آرد
1. کجا به حال مرا چاره ساز می آرد؟
ز خویش هرکه مرا برده، باز می آرد
1. نشاط عالم فانی ملال می آرد
چو لاله دل سیهی رنگ آل می آرد
1. جواب نامه ما را صبا نمی آرد
به چشم، کاغذی از توتیا نمی آرد
1. چنان کز آن لب خامش عتاب می بارد
ز آرمیدن ما اضطراب می بارد
1. طراوتی که ز رخسار یار می بارد
کجا ز ابر به چندین بهار می بارد؟
1. درشتی از فلک شیشه رنگ می بارد
زمانه ای است که از شیشه سنگ می بارد