زخ تو از نگه گرم خوش جلا گردد از صائب تبریزی غزل 3674
1. زخ تو از نگه گرم خوش جلا گردد
اگرچه نفس از آیینه بی صفا گردد
1. زخ تو از نگه گرم خوش جلا گردد
اگرچه نفس از آیینه بی صفا گردد
1. ز درد و داغ دل تیره خوش جلا گردد
ز گلخن آینه تار باصفا گردد
1. دل از سفر ز بد و نیک باخبر گردد
به قدر آبله هر پای دیده ور گردد
1. ز می فروغ لب یار بیشتر گردد
ز آب، آتش یاقوت شعله ور گردد
1. ز درد و داغ، دل تیره دیده ور گردد
زمین سوخته روشن به یک شرر گردد
1. ز چهره تو نگه داغدار برگردد
نسیم، سوخته زین لاله زار برگردد
1. تو سعی کن که دلت ساده از رقم گردد
که دل چو پاک شد از نقش، جام جم گردد
1. ز بردباری من موج می شود لنگر
ز خاکساری من صدر آستان گردد
1. ز کاهلی به نظرها جوان گران گردد
که هرکه مانده شود بار کاروان گردد
1. ملایمت سپر خصم تندخو گردد
شراب شیشه شکن عاجز کدو گردد
1. ملایمت سپر خصم تندخو گردد
شراب شیشه شکن عاجز کدو گردد
1. ز چهره تو نظرها پرآب میگردد
ز آتش تو جگرها کباب میگردد