سرو بستان حیا غنچه جبین می باید از صائب تبریزی غزل 3638
1. سرو بستان حیا غنچه جبین می باید
نرگس باغ ادب پرده نشین می باید
1. سرو بستان حیا غنچه جبین می باید
نرگس باغ ادب پرده نشین می باید
1. عاشق آزرده و محزون و غمین می باید
صاحب گنج گهر تلخ جبین می باید
1. از تماشا دل افسرده ما نگشاید
گره از غنچه پیکان به صبا نگشاید
1. تا به مژگان نرسد اشک، نظر نگشاید
از صدف تا نرود، چشم گهر نگشاید
1. بس که بیماری عشقم به رگ جان پیچید
ساعدم رشته بر انگشت طبیبان پیچید
1. شوقم از نامه به وصل تو فزونتر گردید
نامه بر آتش من دامن دیگر گردید
1. نه همین دل ز سر زلف تو مفتون گردید
هرکه پیوست به این سلسله مجنون گردید
1. درد می را به من خاک نشین بگذارید
از پی خیر بنایی به زمین بگذارید
1. لاله از رشک رخت خون جگر می گرید
آتش از گرمی خوی تو شرر می گرید
1. چه عجب گر ز بهاران به نوایی نرسید
فیض خار سر دیوار به پایی نرسید
1. در جهان کس می عشرت نتوانست کشید
آروز پای فراغت نتوانست کشید
1. تا نهال تو قدر از گلشن تقدیر کشید
سرو را فاخته از طوق به زنجیر کشید