از ریاضت دل اگر آینه پرداز شود از صائب تبریزی غزل 3590
1. از ریاضت دل اگر آینه پرداز شود
چون صدف مخزن چندین گهر راز شود
1. از ریاضت دل اگر آینه پرداز شود
چون صدف مخزن چندین گهر راز شود
1. خط ازان صفحه رخسار سخنساز شود
طوطی از پرتو این آینه غماز شود
1. گل بی خار درین غمکده کم سبز شود
دست در گردن هم شادی و غم سبز شود
1. گوهری نیست سخنهاش که از گوش شود
نمکی نیست لب او که فراموش شود
1. از نظر دورکی آن خط بناگوش شود؟
طفل را چون شب آدینه فراموش شود؟
1. باده در شیشه و پیمانه من سنگ شود
سبزی بخت بر آیینه من زنگ شود
1. حرص را تشنگی افزون به زر و مال شود
چشم آیینه کجا سیر ز تمثال شود؟
1. باده کو تا به من آن تلخ زبان رام شود؟
تلخی می نمک تلخی بادام شود
1. اگر از همسفران پیشتر افتم چه شود؟
پیش ازین قافله همچون خبر افتم چه شود؟
1. گر ز رخسار شوی باغ و بهارم چه شود؟
سبز اگر از تو شود بوته خارم چه شود؟
1. در سر زلف تو مجنون دل فرزانه شود
هرکه پیوست به این سلسله دیوانه شود
1. راه مقصود طی از آبله پا نشود
گره از رشته به دندان گهر وا نشود