عارف از راه به سجاده تقوی نرود از صائب تبریزی غزل 3578
1. عارف از راه به سجاده تقوی نرود
تیغ بر کف به سر منبر دعوی نرود
1. عارف از راه به سجاده تقوی نرود
تیغ بر کف به سر منبر دعوی نرود
1. پند ناصح به جنون من افگار افزود
شربت تلخ به بدخویی بیمار افزود
1. رفت در خلوت مینا گل و بلبل آسود
بلبل از ناله فرو بست لب و گل آسود
1. جگر تشنه محال است که سیراب شود
گر عقیق لب او در دهنم آب شود
1. از ملامت دل روشن گهران شاد شود
دیو در شیشه این جمع پریزاد شود
1. طایری را که به دام تو گرفتار شود
دانه در حوصله اش گوهر شهوار شود
1. گل رخسار تو هرجا که نمودار شود
باغ بر شبنم گل بستر بیمار شود
1. کل به خون غوطه خورد جزو چو افگار شود
دایه پرهیز کند طفل چو بیمار شود
1. چه بهشتی است که دستم کمر یار شود
مغرب بوسه ام آن مشرق گفتار شود
1. کی بود دل به سر کوی تو سیار شود؟
گل دستار من آن سایه دیوار شود
1. نیست ممکن دل ازان جان جهان سیر شود
حسن از آیینه محال است که دلگیر شود
1. شوق را صبر محال است عنانگیر شود
که شنیده است نیستان قفس شیر شود؟