مهر را سوختگان بوته خاری گیرند از صائب تبریزی غزل 3519
1. مهر را سوختگان بوته خاری گیرند
ماه را زنده دلان شمع مزاری گیرند
1. مهر را سوختگان بوته خاری گیرند
ماه را زنده دلان شمع مزاری گیرند
1. روشنانی که ز خورشید نظر می گیرند
چشم نظارگیان را به گهر می گیرند
1. عاشقانی که به تسلیم و رضا می باشند
تا به گردن همه در آب بقا می باشند
1. جرم یوسف به چه تقریب عزیزان بخشند؟
بیگناهی گنهی نیست که آسان بخشند
1. ساده لوحان که می از خم به مدارا نوشند
از بخیلی به قلم آب ز دریا نوشند
1. غافلان رطل گران را به دو دم می نوشند
عاقلان آب ز دریا به قلم می نوشند
1. چون نفس زیر فلک دل به هوس راست کند؟
زیر سرپوش، چراغی چه نفس راست کند؟
1. ساقی از جامی اگر خاطر ما شاد کند
به ازان است که صد میکده آباد کند
1. فتنه را چشم سیه مست تو هشیار کند
شرم را روی عرقناک تو بیدار کند
1. خط شبرنگ چه با آن رخ پرنور کند؟
برق را ابر محال است که مستور کند
1. چشم خود خواجه اگر سیر به تدبیر کند
به ازان است که صد گرسنه را سیر کند
1. هر دلی را که محبت صدف راز کند
زخمش از تیغ محال است دهن باز کند