اهل معنی به سخن بلبل بستان خودند از صائب تبریزی غزل 3507
1. اهل معنی به سخن بلبل بستان خودند
به نظر آینه دار دل حیران خودند
1. اهل معنی به سخن بلبل بستان خودند
به نظر آینه دار دل حیران خودند
1. روشنائی که درین دایره صاحب دیدند
همه چون شبنم گل آینه خورشیدند
1. به کمان پشت و به شمشیر دهن بخشیدند
سینه گرم چو خورشید به من بخشیدند
1. نه همین اهل خرد آینه اسرارند
که ز خود بیخبران نیز خبرها دارند
1. نه غم خار و نه اندیشه خارا دارند
رهنوردان تو پیشانی صحرا دارند
1. همه از تاب کمر در خم ایمان دارند
چه خرام است که این سرو نژادان دارند
1. عشرت روی زمین بی سر و پایان دارند
دخل بی خرج اگر هست گدایان دارند
1. شیشه هایی که درستی ز شکستن دارند
پشت بر کوه ز سنگینی دشمن دارند
1. گوشه گیران که ز ایام کناری دارند
همچو صیاد کمینگاه شکاری دارند
1. حال من از نظر یار نهان می دارند
خبر مرگ ز بیمار نهان می دارند
1. بد درونان که به همواری ظاهر سمرند
همه چون آب تنک، پرده سنگ خطرند
1. خاک شو تا ز بهارت به گل تر گیرند
مرده شو تا به سر دست ترا بر گیرند