ما به ساقی و حریفان به شراب افتادند از صائب تبریزی غزل 3495
1. ما به ساقی و حریفان به شراب افتادند
ما به سرچشمه و یاران به سراب افتادند
1. ما به ساقی و حریفان به شراب افتادند
ما به سرچشمه و یاران به سراب افتادند
1. گر به شاهان جهان مسند عزت دادند
گوشه ای هم به من از ملک قناعت دادند
1. قسمتی در خور هرکس چو ز اول دادند
بیقراری به من و خواب به مخمل دادند
1. با لب تشنه جگر سر به سرابم دادند
آتشم را ننشاندند و به آبم دادند
1. داروی بیهشی از جام صفاتم دادند
سرمه خامشی از نقطه ذاتم دادند
1. قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند
پای رفتار شکستند و عنانم دادند
1. بی سخن غنچه لبان مست مدامم کردند
باده از شیشه سربسته به جامم کردند
1. از لب خشک مهیا لب نانم کردند
فارغ از نعمت الوان جهانم کردند
1. غنچه هایی که درین سبز چمن خنده زدند
ای بسا زخم نمایان به دل زنده زدند
1. سالکانی که قدم در ره جانانه زدند
پشت پا بر فلک از همت مردانه زدند
1. نغمه عشق به گوش من دیوانه زدند
این چه اکسیر بهارست بر این دانه زدند
1. تا تو بی پرده شدی لاله رخان خوار شدند
همه گلهای چمن در پس دیوار شدند