1 نهان کرده است رویت در نقاب حشر جنت را فرو برده است فکر مصرع قدت قیامت را
2 نمی اندیشد از زخم زبان چون عشق صادق شد به دندان صبح گیرد تیغ خورشید قیامت را
3 اگر اشک پشیمانی نبندد بر کمر دامن که پاک از روی مجرم می کند گرد خجالت را؟
4 ز سیلاب گرانسنگ حوادث غافل افتاده سبک مغزی که ریزد در جهان رنگ اقامت را
1 زیر شمشیر حوادث پای بر جاییم ما رو نمی تابیم از سیلاب، دریاییم ما
2 پرده غفلت نمی گردد بصیرت را حجاب گر چه از پوشیده چشمانیم، بیناییم ما
3 مطلب ما گوهر عبرت به دست آوردن است گر به ظاهر همچو طفلان در تماشاییم ما
4 شبنم ما را ز گل آتش بود در زیر پا کز نظربازان آن خورشید سیماییم ما
1 دلبر محجوب می خواهد دل پر خون ما غنچه نشکفته باشد سبز ته گلگون ما
2 از حجاب ظلمت این دیوانه بیرون آمده است دیده آهو نگردد رهزن مجنون ما
3 از غبار عقل لوح خاطر ما ساده است زلف لیلی می کند فراشی هامون ما
4 از برومندی چو شاخ گل به رقص آورده است چوب خشک دار را جوش نشاط خون ما
1 نمی باشد ز بی برگی چراغی خانه ما را ز چشم جغد باشد روشنی ویرانه ما را
2 گرانی می کند بر گوشه گیران پرتو منت نگه دارد خدا از چشم روزن خانه ما را!
3 در و دیوار نتواند عنان سیل پیچیدن که منع از کوچه گردی می کند دیوانه ما را؟
4 ز برق تیشه ما سنگ خارا آب می گردد که حد دارد گذارد لب به لب پیمانه ما را؟
1 اگر از اهل ایمانی مهیا باش آفت را که دندان می گزد پیوسته انگشت شهادت را
2 دل صد پاره ما را نگاهی جمع می سازد که از یک رشته بتوان بخیه زد چندین جراحت را
3 نمک می ریزد از لبهای جانان وقت خاموشی نمکدان چون کند در حقه آن کان ملاحت را؟
4 به اندک فرصتی نخل از زمین پاک می بالد مکن در صبحدم زنهار فوت آه ندامت را
1 نور معنی در جبین تاک می بینیم ما در قدح افشرده ادراک می بینیم ما
2 کوری آلوده دامانان وسواس صلاح دختر رز را به چشم پاک می بینیم ما
3 کعبه دل را که ساق عرش تا زانوی اوست از شکاف سینه صد چاک می بینیم ما
4 هر سر مژگان ما شمع تجلی می شود چون در آن رخسار آتشناک می بینیم ما
1 آسمان را خانه زنبور می دانیم ما انجمش را دیده های شور می دانیم ما
2 نشأه سرشار در میخانه افلاک نیست صبح را خمیازه مخمور می دانیم ما
3 جز فضای دل، به زیر آسمان هر جا که هست تنگتر از چشم تنگ مور می دانیم ما
4 نعمت الوان ندارد غیر خون خوردن ثمر قدر نان خشک و آب شور می دانیم ما
1 صبر و طاقت از دل بی تاب می جوییم ما حیرت آیینه از سیماب می جوییم ما
2 با سیه کاری طمع داریم حسن عاقبت دولت بیدار را در خواب می جوییم ما
3 شکوه با ناراستی از چرخ کجرو می کنیم راستی در جوی کج از آب می جوییم ما
4 چون کتان هر چند از ماه است زخم ما، همان مرهم کافوری از مهتاب می جوییم ما
1 نیست بر سبزان گلشن، دیده پر خون ما تیغ خونخوار تو باشد سبز ته گلگون ما
2 دور گردی می کند نزدیک، راه دور را ناز لیلی شد نیاز از وحشت مجنون ما
3 قطره شبنم چه باشد کز هوا باید گرفت؟ شرم دار ای شاخ گل از دیده پر خون ما
4 ما به خون خود چو داغ لاله از بس تشنه ایم خاک را رنگین نسازد کاسه وارون ما
1 سبک جولان کند شوق سبکروحش گرانها را به دنبال افکند منزل درین ره کاروانها را
2 ز حیرانی خرد شد خشک، تا تردستی صنعش به دور انداخت بیآب آسیای آسمانها را
3 چنان کز ابر رحمت، ناودان رطب اللسان گردد ز ذکر حق طراوت میشود پیدا زبانها را
4 نیم از هرزهنالان چون جرس در وادی عشقش ز فریادی به منزل میرسانم کاروانها را