سر ارباب جدل خرج زبان میگردد از صائب تبریزی غزل 3281
1. سر ارباب جدل خرج زبان میگردد
رگ گردن چو قوی گشت سنان میگردد
1. سر ارباب جدل خرج زبان میگردد
رگ گردن چو قوی گشت سنان میگردد
1. راست آزرده کی از زخم زبان میگردد؟
تیر کج باعث آرام نشان میگردد
1. دیدنت باعث سرسبزی جان میگردد
پیر در سایه سرو تو جوان میگردد
1. آدمی پیر چو شد حرص جوان میگردد
خواب در وقت سحرگاه گران میگردد
1. اشک دریادل ما گرد جهان میگردد
آب از قوت سرچشمه روان میگردد
1. صبر در عشق ز دلها سفری می گردد
کوه در راه طلب کبک دری می گردد
1. کوه در بادیه شوق کمر میبندد
خاک چون آب روان بار سفر میبندد
1. غنچه باغ حیا سر به گریبان خندد
گل بی شرم بود آن که پریشان خندد
1. دل سنگین ترا هر که به انصاف آرد
می تواند به توجه پری از قاف آرد
1. کلفت از سینه می ناب برون می آرد
گرد ازین غمکده سیلاب برون می آرد
1. تیغ سیراب تو فیض دم عیسی دارد
خون اگر بر سر این آب شود جا دارد
1. چهره ات رنگ ز گلدسته مینا دارد
غنچه ات درس تبسم ز مسیحا دارد