سر شوریده ز تسلیم به سامان از صائب تبریزی غزل 3269
1. سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد
دل پریشان نشود دیده چو حیران گردد
1. سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد
دل پریشان نشود دیده چو حیران گردد
1. نفس سرکش چه خیال است به فرمان گردد؟
سگ دیوانه محال است نگهبان گردد
1. چون ز می صفحه رخسار تو گلگون گردد
چشم نظارگیان کاسه پر خون گردد
1. گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد
شانه را دست در آن زلف نگارین گردد
1. گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد
شانه را دست در آن زلف نگارین گردد
1. منحرف از نگه آن قبله ابرو گردد
این ترازوی سبکروح به یک مو گردد
1. از نظر بازی من چشم سخنگو گردد
پرده خواب ز شوخی رم آهو گردد
1. وقت ارباب دل آشفته به مویی گردد
صید وحشت زده آواره به هویی گردد
1. عقده چون وقت رسد عقده گشا می گردد
غنچه ممنون عبث از باد صبا می گردد
1. هرکه تسلیم به فرمان قضا می گردد
بر سرش ابر بلا بال هما می گردد
1. دولت حسن ز خط زیر و زبر میگردد
این ورق از نفس سوخته برمیگردد
1. دل هرکس که مقید به هوس می گردد
عنکبوتی است که عاجز ز مگس می گردد